هوهوخان با مطالب متنوع برای کودکان و نوجوانان و بزرگسالان

محل لوگو

خواب ناز


پوست هندوانه

قسمت دوم :خواب ناز

نویسنده: محمد جواد

نیمه های شب با حالت تهوع شدید وارد درمانگاه شدم چشمم به سطل زباله

وسط سالن افتاد.

سرم را داخل سطل کردم و عقده ام را سر سطل بیچاره استفراغ کردم .

اگر کسی در سر حسن کچل مو دید من هم در این درمانگاه دکتر و پرستار

دیدم .

چشمم به نوشتهء روی یکی از درها افتاد : محل استراحت پرستاران ورود

افراد متفرقه ممنوع .

رفتم و آرام درزدم .خبری نشد. گوشهایم را تیزکردم .صدای نعره یک خرس از

داخل اتاق به گوشم خورد .

خرسه رفته بود و پرستاربیچاره روخورده بود . تنبانم رو که گل پام افتاده بود

بالا کشیدم وبه قصد کشتن خرسه پریدم توی اتاق .

جای بچه تر و از بچه خبری نبود . پرستار رو بالا افتاده بود و خرناز می کشید .

چندین بار صدایش زدم . به خواب زمستانی فرو رفته بود و به این راحتی ها

هم بیدار نمی شد .

رفتم جلو و مشغول تکان دادن پرستار شدم . معلوم بود داره خواب رنگی

می بینه .

دستم رو گرفت و گفت : سلطان بانو بگذار بخوابیم کسر خواب داریم .

پرستار با چشمان پف کرده از اتاق خارج شد سرنگ و آمپول را از من گرفت و

با غضب گفت : برو بخواب . مرد چاقی که با ریسمان گاوی را به دنبال خودش

می کشید وارد درمانگاه شد و به طرف پرستار رفت .

پرستار اخم کرد و گفت : مگه نگفتم برو بخواب . 

مرد گفت : داداش خوابی منم صفر قلی گاو رو آوردم آمپول قا نقاریا ش رو بزنی .

در حالیکه دمر روی تخت خوابیده بودم و کمی اضطراب داشتم ، منتظر پرستاربودم

که بیاید وآمپولم را بزند .

پرستار که نیمه خواب بود تلو تلوخوران درحالیکه سرنگ بزرگی دردستش بود

واردشد .

وحشت تمام وجودم را پر کرد . متوجه اشتباه پرستار شدم اما دیر شده بود .

فقط توانستم جا خالی بدهم . تیرپرستاربه خطا رفت وتشک را سوراخ کرد .

اومدم بلند شم که پس کله ام رو گرفت و گفت : نصف شبی منو زابرا کردی

حالا بازی هم در می آری .

گفتم : اون آمپول من نیست ! . پرستار که گوشش بدهکار نبود تیر خلاص رو

شلیک کرد . دادم بلندشد آتش هفت رنگ ازکله ام شعله ورشد .چشمم تیره

وتارشد ودیگه نفهمیدم چی شد .

پرستارسرنگ به دست به سمت گاو رفت و روبه صفرقلی گفت: شلوارش

روبکش پایین .

صفر قلی خنده ای کرد وگفت داداش خوابی ! این گاوه ، تنبونش کجا بود !

این آمپولی که دستته کوچیکه مال گاو من نیست ، آ مپول گاو من بزرگ بود .

از من به شما نصیحت! اگه یه زمانی به درمانگاه یا بیمارستان مشرف شدید

و دکترو پرستار خواب تشریف داشتند ، فرتی پا برهنه ند وید وسط خوابشان

بیدارشان کنید ، اجازه بدید استراحت کنند تجدید قوا بفرمایند .

اگه بیدارشان کردید وهمین بلایی که سر من اومد سرشما هم اومد نگید که

نگفتم .

  انتشار : ۸ مرداد ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 114

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)

هوهو خان در خدمت کودکان ایران

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما