قصه های اقا بزرگ این قسمت : دو مار سیاه ( اقتباس از شاهنامه) نویسنده : محمد جواد در قسمت قبل خواندیم که گروهی از ایرانیان به جهت بی کفایتی جمشید ، به کشورشان خیانت کردند و دست به دامن بیگانه و ضحاک شدند و ضحاک با ریختن خون بسیاری از ایرانیان پادشاه ایران شد و خواندیم که شیطان ...
قصه های اقا بزرگ این قسمت: فتح ایران(اقتباسی آزاد از شاهنامه) گرد اورنده: محمد جواد در زمان آغاز پادشاهی ضحاک ، به جهت غرور و کفر جمشید سراسرایران دچار هرج و مرج و آشوب شده بود و مردم ایران از حکومت جمشیدناراضی بودند . در هر سوی ایران کسی ادعای پادشاهی می کرد و در هر ...
قصه های اقا بزرگ این قسمت: جمشید و ضحاک (اقتباسی آزاد از شاهنامه) نویسنده: محمد جواد یاد آ ن روزها بخیر، آقا بزرگ برایمان از شاهنامه قصه ء جمشید و ضحاک را تعریف می کرد . داستان از این قرار بود که من الان برایتان می گویم : در روزگاران قدیم پادشاهی خردمند و عادل به نام ...
قصه های آقا بزرگ این قسمت : نوکر نادان نویسنده : محمد جواد در روزگاران قدیم ،ثروتمندان برای انجام کارهای داخل و بیرون منزل خود نوکران وغلامان را استخدام می کردند و استفاده از غلامان در خانه ثروتمندان معمول بود . در شکرستان مرد ثروتمند و خسیسی به نام خواجه بهمن بود که ...
قصه های آقا بزرگ این قسمت :پادشاه و پیرمرد نویسنده : محمد جواد در روزگاران قدیم پادشاهی بود که به شکار علاقه بسیار داشت . این پادشاه از هفت روز هفته ، هشت روزش را به شکار می گذزاند و حیوانات وحشی یک روز خوش هم از دست پادشاه و سربازانش نداشتند . پادشاه آنقدر به شکار ادامه ...
قصه های آقا بزرگ این قسمت : گلدان اتیقه نویسنده : محمد جواد در روزگاران قدیم در شهر اصفهان بازرگانی به نام خواجه رشید زندگی میکرد . خواجه رشید مردی خذا پرست و نیکوکار بود که تمام واجبات و مستحبات را به جا می آ ورد وبه مستمندان و نیاز مندان کمک فراوان میکرد و در یک کلام یک ...
قصه های آقا بزرگ نویسنده : محمد جواد این قسمت : بازرگان خسیس در روزگاران قدیم ، بازرگانان از شهرهای دور و نزدیک برای خرید قند و شکر به شکرستان می آمدند . در بازار شکرستان مردی ثروتمند و خسیس به نام خواجه منوچهر مغازه داشت . او با بازرگانان شهرهای مختلف که به شکرستان می آمدند ...
قصه های آقا بزرگ نویسنده : محمد جواد به نام خدا مقدمه یادش بخیر پدر بزرگم ، من پدر بزرگم رو آقا بزرگ صدا می زدم . اون زمان که بچه بودم برام قصه می گفت . بعضی وقتها قصه هایی از روزگاران قدیم تعریف می کرد ، گاهی هم قصه هایی از گلستان سعدی برایم می گفت ، گاهی هم قصه های ...