چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت دهم: رفیق بد صبح مش رحمان در حا لی که در رختخواب نشسته بود ساکش را باز کرد و مقدار زیادی پول از ساکش بیرون آورد و مشغول شمردن پولهایش شد . صدو پنجاه .. صدو پنجاه و یک ..! با صدای مش رحما ن گوسفند ها بیدار می شوند و به مش رحمان و پولهایش چشم ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت نهم : خانه تکانی ایوب و گوسفندها در حیاط مشغول بازی هستند . کبری خانم مادر ایوب در حا ل پاک کردن شیشه هاست . مش رحمان فریاد می زند : آهای ایوب به جای بازیگوشی در خانه تکانی یه کم به مادرت کمک کن . ایوب از مادرش می پرسد : مادر جان خانه ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت هشتم : سلما نی با قیچی خیاطی بعد از صبحانه دایی رضا به سر کار می رود .مش رحمان به آشپزخانه می رود . چشمانش ازچیزی که می بیند برق می زند ! یک قیچی بزرگ خیا طی ! . درحالی که دها ن قیچی را با ز و بسته می کند به سمت گوسفند ها میرود و ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت هفتم :ورزش صبح گاهی ایوب و گوسفندها شش دانگ خوابند که صدای سوت مش رحما ن خواب خوشمزه ءآنها را پاره می کند . مش رحما ن فریا د می زند : یالا تنبل ها ، بلند شید ! چقد رمی خوابید . گوسفند و چوپا ن اینقد ر تنبل ، بلند شید ، وقت ورزش صبح گاهیه . ایوب ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت ششم :مهمان جدید گوسفندها هرکدام در یک گوشه ء اتا ق لم داده اند و خستگی سفر را از تنشا ن بیرون می کنند . دایی رضا و ما در ایوب د رآشپزخانه مشغول آما ده کرد ن غذا هستند که زنگ در حیا ط به صدا در می آ ید . حنا یی به سمت در حیا ط می ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت پنجم : سفر به شهر چند ماه است که ایوب و مادرش دایی رضا را ند یده اند لذ ا تصمیم می گیرند به شهر وبه خانه دایی رضا بروند . صبح ایوب و ما د رش که شا ل وکلا ه کرد ه اند گوسفند ها را به مش رحما ن می سپا رند . مش رحما ن پیرمرد روستا با عینک ته ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد قسمت چهارم: کباب بره ایوب و مادر و دایی رضا دور سفره ء صبحانه نشسته اند و مشغول خوردن صبحانه هستند . چای شیرین ، پنیر و نا ن تازه ، به به ! جای شما خالی . گوسفند ها در حیاط منتظرند تا ایوب بیاید و آ نها را به صحرا ببرد . اخمو اخم کرده و ومی گوید : اما ...
چوپان کوچک نویسنده: محمد جواد داستان سوم : عروسک ننه آسمان چادرسفیدش را ازسرش برداشته ودرحال پوشیدن چادرسیا ه رنگ شب بر ...
چوپان کوچک نویسنده : محمد جواد داستان دوم : دایی رضا گوسفندها در علف زار مشغول چرا هستند . ایوب چشم به راه ...