جدیدترین مطالب سایت
پوست هندوانه قسمت هفتم :مراسم تدفین نویسنده : محمد جواد می رن آدم ها از اون ها فقط خاطراتشون به جا می مونه . این صدای من است که جلو جنازه می خوانم . جنازه بر روی دوش مردم داخل قبرستان به سمت سرای ابد یش در حال حرکت است و در جلو ، پسران مرحوم در حال حرکتند ومرده مرده گریه می ...
پوست هندوانه قسمت ششم : کلاه ایمنی نویسنده : محمد جواد تا چند روز پیش فواید کلاه ایمنی را نمی دانستم و کلاه ایمنی را قابلمه ای می دانستم که هرگاه آنرا به سر بگذاریم شبیه آدم های فضایی می شویم ، اسباب خنده دوست و آشنا . زودپزی که زیر برق آفتاب تابستان ، سوپا پها یش زیر زنجمان به ...
پوست هندوانه قسمت پنجم : یک اشتباه سهوی نویسنده : محمد جواد من نظافتچی بیمارستان هستم الان کنار تخت بیمار ایستاده ام و قصد دارم بیمار را به اتاق عمل ببرم . بیمار مردی نتراشیده نخراشیده با بینی بزرگ و سبیل بلند است که قصد دارد بینی اش را عمل کند تا بینیش قلمی و سر بالا شود ...
پوست هندوانه قسمت چهارم : همراه بیمار نویسنده : محمد جواد پدرم امروز عمل جراحی انجام داده و من به عنوان همراه بیمار در کنار تخت پدرم ایستاده ام . سرم پدرم تمام شده ، به ایستگاه پرستاری داخل سالن می روم واز پرستاری که آنجا نشسته ، می خواهم که زحمت کشیده و سرم پدرم را بکشد ...
پوست هندوانه قسمت سوم : روشهای جدید نویسنده : محمد جواد من جراح ومتخصص مغز واعصاب از دانشگاه کالیفرنیا هستم . الان هم مشغول شستشو و استریل کردن دستهایم هستم . صدای متخصص بیهوشی رو میشنوم که می گه : آقای دکتر بیمار چه مدتی باید بیهوش باشه ؟ جواب می دم یک ربع ، من ده دیقه ای ...